معنی اشتباه و لغزش

حل جدول

اشتباه، لغزش

خبط


اشتباه و لغزش

خبط، خطا

خبط


لغزش و خبط

سقوط، اشتباه، خطا، زلت


لغزش

زلت

زلل

خبط

لغت نامه دهخدا

لغزش

لغزش. [ل َ زِ] (اِمص) اسم مصدر از لغزیدن. عمل لغزیدن. تغییر محل جسمی بر روی جسم دیگر به نحوی که نغلطد و نچرخد. مزلت. زلل. زلت. عَثرت. هفوه. خطا. زلق. زلیلی. سقطه. توفه. شکوخه: زَله و زُله؛ لغزش پای در گل و لغزش درسخن. سِقاط؛ لغزش در قول و در فعل. (منتهی الارب).


اشتباه

اشتباه. [اِ ت ِ] (ع مص) مانند شدن. یقال: اشتبها؛ اذا اشبه کل واحد منهما الآخر حتی التبسا. (منتهی الارب). مانند چیزی شدن. (زوزنی). مانند شدن. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 13). چیزی را بغلط عوض چیزی گرفتن. (فرهنگ نظام). چیزی یا کسی را بجای چیزی یا کسی گرفتن: و هرگاه که در آن اشتباهی افتاد ادراک معانی ممکن نگردد. (کلیله و دمنه).
اصل غیرتها بدانیداز اله
آن خلقان فرع حق بی اشتباه.
مولوی.
|| پوشیده شدن کار و مانند آن. (منتهی الارب). پوشیده شدن کار. (تاج المصادر بیهقی). پوشیده گشتن کار. (زمخشری).
- اشتباه داشتن، شبیه بودن. مانند بودن:
فلکی مهی ندانم به چه کنیتت بخوانم
به کدام جنس گویم که تو اشتباه داری.
سعدی.
- اشتباه کاری، تلبیس. بهم درآمیختن. در کاری خطا کردن.
- اشتباه کردن، سهو کردن. خطاکردن.
- اشتباه ِ لُپی، درتداول عامه، اطلاق کلمه ٔ کتاب مثلاً بر دفتر بطور غلطو اشتباه.
- امثال:
اشتباه برمیگردد، از نو آغاز میکنیم. از نو میشمریم.

مترادف و متضاد زبان فارسی

لغزش

سقوط، اشتباه، خطا، زلت، سکندر، سکندری


اشتباه

خبط، خطا، خطیئه، ریب، سهو، غلط، لغزش، مغلوط، نادرست، ناصواب،
(متضاد) صواب

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

اشتباه

کژی، لغزش، نادرست، نرسپان، نادرستی، کوتاهی

فرهنگ معین

لغزش

(لَ زِ) (اِمص.) لغزیدن.

فرهنگ عمید

لغزش

سُر خوردن، لیز خوردن،
[مجاز] خطا، خلاف،

فارسی به عربی

لغزش

خطا، زله، سفره، سمک مفلطح، غلطه، هبوط

معادل ابجد

اشتباه و لغزش

2052

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری